تحقیق و گردآوری: یاسین عبدی shaho.kurd@yahoo.com
استاد فقیه و عالم ربّانی ماموستا محمدامین حسینی(رح) که در منطقهی جوانرود وحوالی آن معروف و ملقّب به «حاجی ماموسای کلاش» است؛ داستان زندگی ایشان هم چون دیگر بزرگان شنیدنی است و هم یادآور زندگانی بزرگانی در تاریخ بشریت میباشد. ایشان به سال 1300هجری شمسی در قریهی کلاش باغان از توابع شهرستان جوانرود (قلعهی جوانرود) دیده به جهان گشود. حکایات کودکی و ایام تحصیل و جوانی ایشان شنیدنی است. پدر ایشان مرحوم نادر و مادرش مرحومه سلمی در این هنگام به رسم متداول عشایر کوچکننده زمستان را در قریهی قشلاقی (مرهمیر) و تابستان را در منطقهی ییلاقی باغان و ماکوان به سر میبردند.
خانوادهی ایشان به ماکوان کوچ کرد و در محلّی به نام «دره ههوار» سیاه چادر زد. محمدامین هنوز چهرهی مادر را به خوبی نشناخته بود و از سینهی مادر شیر مینوشید که حسب تقدیر الهی تیری از اسلحهی همسایه که بر اثر بیاحتیاطی بود بر پشت مادر نشست و کودکی که از سینه مادر شیر مینوشید در خون مادر شناور و با خون مادر رنگین شد. و گلولهی تفنگ آغوش گرم و مهربان مادر را از کودک خردسال گرفت و کودک خردسال را بیمادر کرد و این سر آغاز رنجها بود. ایشان کودکی را در میان اطرافیان پدر و نزدیکان مادری سپری کرد و به سن تمییز رسید. پدر، ایشان را به منظور تحصیل علوم دینی به خدمت مرحوم ماموستا سیّد محییالدین حسینی لونی که روحانی قریهی کلاش بودند فرستاد، محمّدامین، به برکت هوش سرشاری که داشت توانست در مدت هفت ماه قرآن را ختم و آنرا حفظ کند و کتابهای فارسی گلستان و بوستان شیخ سعدی شیرازی را که از جمله مواد درسی مدارس علوم دینی آن دوران بودند به اتمام برساند و بخشهای زیادی از آنها را حفظ کند.
اما باز هم تقدیر الهی به نفع محمّد امین خردسال نبود، در نتیجهی اختلافات عشایری منطقه کلاش ماموستای محمّدامین نوجوان «سید محییالدین حسینی لونی» مجبور شد منطقهی کلاش را ترک کند و به منطقهی باینگان (از بخشهای شهرستان پاوه) عزیمت کند، در نتیجهی سفر ماموستا سید محییالدّین لونی به باینگان، مدرسهی علوم دینی قریهی کلاش بدون مدرس ارشد ماند و محمّدامین آن طلبه جوان، بالاجبار مدرسه را ترک کرد و به یاری پدر در امر زراعت همّت گماشت. پس از گذشت چند سالی خانوادهی محمّدامین جوان به قریهی «کلاش نهنگ» که از توابع «خانه شور» که خانه شور هم از توابع شهرستان ثلاث باباجانی میباشد، نقل مکان کردند. گویا این بار تقدیر الهی به وفق مراد محمّدامین بود .در آن هنگام یکی دیگر از علمای سادات برزنجی لون شادروان ماموستا حاج سید امین لونی به خانه شور آمد و بساط درس و مدرسه و تدریس را گسترانید و تدریس علوم اسلامی را شروع کرد. پدر محمّدامین هم فرصت را غنیمت شمرد و پسر مستعد و باهوش را به خدمت استاد فرستاد و برای ادامهی تحصیل ماهانه، بیست و پنچ ریال پول نقرهی سفید به عنوان همیاری پرداخت کرد.
طلبهی جوان ما، مقدّمات صرف و نحو را در محضر حاج سید امین لونی آموخت، امّا سال بعد استاد، هوای وطن و دیار میکند و به لون باز میگردد. امّا همزمان ماموستا عبدالفتاح فرشیدی به قریهی باینگان وارد میشود و به إحیاء آموزش علوم دینی میپردازد، آوازهی فضل و دانشاندوزی ماموستا فرشیدی منطقه را فرا میگیرد. به خاطر راهنماییهای پدر، طلبهی جوان ما، و عدّهای دیگر از طلاب منطقهی کلاش، روی به حلقهی درس ماموستا فرشیدی میآورند. محمّدامین جوان در محضر استاد موفق میشود کتابهای تصریف زنجانی و عوامل جرجانی و بررسی احکام را به پایان برساند و با کسب اجازه از محضر استاد راهی شهر پاوه و روستای خانقاه (از توابع پاوه) میشود. در آنجا هم موفق میشود تصریف ملاعلی را که کتابی است در صرف، در محضر مفتی اعظم شافعیان کرمانشاه مرحوم حاج سید حسین مسعودی خانقاهی به پایان برساند. در این برهه از روزگار به سبب مشکلاتی که حکومت ستم شاهی پهلوی پیش میآورد، محمّدامین جوان، عزم کشور عراق میکند و پس از ورود به کشور عراق به اباعبیده رفته و به محضر مُلا بابارسول بیدنی میرسد و اکثر علوم منقول را تا انتها در خدمت ایشان تحصیل و تکمیل نمود و به شیوهی طالبان علم، روی به سایر مناطق آن دیار نهاد و در مسجد خان قـرهداغ به حلقهی درس استاد شیخ مصطفی درآمد و مدّتی هم در گرالهی برزان نزد استاد مُلامحمد رئیس، علوم معقول و هیئت و ریاضیات را تحصیل نمود و سپس در بیاره به جمع شاگردان استاد علامه مُلا عبدالکریم مدرّس بیاره(رح) پیوست و مورد توجّهات حضرت شیخ علاءالدّین محمّد نقشبندی مسندنشین خانقاه بیاره و استاد مدرس قرار گرفت و پس از طی مراحل به دریافت اجازهی نهایی افتاء و تدریس علوم از ملا بیدنی و استاد ملا عبدالکریم مدرس مفتخر گردید. این سفر مدّت هشت سال به طول انجامید که طلبهی جوان ما آن را با فراز و نشیبها و سختیها تحمّل کرد. حالا دیگر طلبهی جوان ما استاد شده است و به درجهی استادی رسیده و با ذخیرهی فراوان علمی قصد دیار و وطن کرده است. ملا محمّدامین پس از سفر به منطقهی زادگاهش همّت به إحیای مدرسه علوم دینی و دروس حوزوی میگمارد. آوازهی فضل و بزرگواری و تسلّط ایشان گسترش یافت و آن قدر محبوب مردم منطقهی کلاش شد که مردم منطقه او را «ماموسای کلاش» میخواندند.
اهالی منطقه کلاش در تأمین مایحتاج و ضروریات مدرسه و طلاب ـ کما هوَ حقّه ـ اهتمام تمام نمودند و استاد به وعظ و ارشاد مردم منطقه و تبین مسایل دینی و شرعی برای آنها میپرداختند. در سال 1353 هـ.ش. ماموسای کلاش به خاطر مسایل رفاهی و اجتماعی به روستای شمشیر از توابع پاوه نقل مکان نمود و در سال 1354 هـ.ش. به باینگان هجرت نمودند و در آنجا تعداد زیادی از طالبان علوم از محضر ایشان موفّق به کسب اجازهی افتا و تدریس شدند. در اواخر سال 1355 به زادگاه خویش بازگشتند و مسجد و مدرسهی آنجا را تجدید بنا کرده و سامان بخشیدند و تا اوایل سال 1362 به تدریس و اقامهی نماز جماعت و جمعه و ارشاد طلاب و مردم پرداختند. همزمان با واقعهی جنگ ایران و عراق و ناامنی مناطق مرزی به شهر جوانرود عزیمت و در محلهی مسجد دارالإحسان سکونت گزیدند. از زمان ورود به عنوان مرجعی ذیصلاح و اعلم در امور فقهی و دینی و قضایی مردم منطقه مورد رجوع بودند و مورد اعتماد علما و روحانیون قرار گرفتند و ایشان در کنار اینکه مدرّس رسمی مسجد دارالإحسان و مرجع فتوا و تدریس بودند به عنوان رئیس شورای فقهی شهرستان جوانرود در سمت قضاوت و حاکم شرعی بسیاری از اختلافات فقهی و حقوقی و مدنی و مراقعات و منازعات فی مابین مراجعین را حل و فصل میکردند. استاد ضمن اینکه دست توانایی در علوم و فنون اسلامی داشتند از ذوق و قریحهی شعری بالایی هم برخوردار بودند و گهگاه خود را با شعر تسلی میدادند.
از جمله تألیفات ایشان کتاب «عزیزیه» در منطق میباشد که در عراق به چاپ رسید.
ویژگیهای استاد
ایشان انسانی وارسته و صبور و بردبار، اهل قناعت و متواضع و فروتن بودند و بسیار به ندرت عصبانی میشدند و برخوردار از سلامت کامل جسمانی، خیلی پیادهروی را دوست داشتند و اهل تفریح و مزاح بودند. برای تدریس بحث و جدل و قضاوت و حل و فصل امور و دعاوی و پاسخگویی مراجعات و ارباب رجوع توان و حوصلهی تمام داشتند. بشّاشی و گشادهرویی از ویژگیهای مخصوص وی بود، تا زمان خواب فرا نمیرسید از تکیه به متکا و پشتی و دیوار پرهیز داشت، استوار و متین و زاهد و متواضع و وارع و اهل قناعت بودند. استاد برای انجام امور مربوط به تدریس و قضاوت نیاز به مطالعهی کتاب و مراجعه به کتاب نداشتند، چون اغلب کتابهای مراجع و منابع فقهی و حقوقی را حفظ بودند و در مسائل فقهی خیلی اهل احتیاط بود و اساساً میتوان گفت که فقیهی بودند محتاط و دقیق و نکتهسنج.
سرانجام استاد در تاریخ 24/10/1380هـ.ش در شهرستان جوانرود با کولهباری از علم و دانش به سرای آخرت پیوست و جهان فانی را وداع گفت. یادش گرامی و راهش مستدام باد!
منابع:
1- محمّدعلی سلطانی؛ تاریخ تسنن در کرمانشاه.
2- نشریه بزاڤ (ماهنامهی فرهنگی ادبی، اجتماعی انجمن بزاڤ شهرستان جوانرود (شماره دوازدهم ).
3- گفتگو با علما و شاگردان استاد.
4- گفتگو با اهالی منطقهی کلاش و شهرستان جوانرود.
نظرات